انعکاس
انعکاس

انعکاس

شروع به مردن!

به آرامی شروع به مردن میکنی

 

اگر سفر نکنی

 اگر چیزی نخوانی

 اگر به اصوات زندگی گوش ندهی

 اگر از خودت قدر دانی نکنی

 

به آرامی آغاز به مردن میکنی

 

زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی

 وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند

 

به آرامی آغاز به مردن میکنی


 اگر برده عادات خود شوی

 اگر همیشه از یک راه تکراری بروی…

 اگر روزمرگی را تغییر ندهی

 اگر رنگهای متفاوت بر تن نکنی

 یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی

 

تو به آرامی آغاز به مردن میکنی

 

اگر از شور و حرارت

 از احساسات سرکش

 و چیزهایی که چشمانت را به درخشش وا میدارنند

 و ضربان قلبت را تندتر میکنند

 دوری کنی

 

تو به آرامی آغاز به مردن میکنی

 

اگر هنگامیکه با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی

 اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی

 اگر ورای رویاها نروی

 اگر به خودت اجازه ندهی

 که حداقل یکبار در تمام زندگیت

 ورای مصلحت اندیشی بروی

 

امروز زندگی را آغاز کن

 امروز مخاطره کن!

 امروز کاری بکن

 مگذار که به آرامی بمیری

 شادی را فراموش نکن

 

باید تصمیمی بگیرم

 تصمیم گرفته‌ام! باید عمل کنم!

 به قول این روانشناس‌ها کودکم بیدار شده

 خواسته‌ای دارد

 تصمیمش را منطقی تر کرده‌ام

 عملی هم می‌کنم!

 ورای مصلحت اندیشی!!!

به یاد داشته باش

 به یاد داشته باش:


خدا در دستیست که به یاری میگیری ،

در قلبیست که شاد میکنی ...

در لبخندیست که به لب مینشانی ...

خدا در عطر خوش نانیست ، که به دیگری میدهی

در جشن و سروریست که برای دیگران بپا میکنی

و آنجاست که عهد میبندی و عمل میکنی ... !

شهر من اینجا نیست.

من فقط دارم سعی میکنم همرنگ جماعت شوم،اما می شود کمی کمکم کنید!آی جماعت…شماها دقیقا چه رنگی هستید؟...


شهر من اینجا نیست !اینجا…آدم که نه!آدمک هایش , همه ناجور رنگ بی رنگی اند!و جالب تر !اینجا هر کسی هفتاد رنگ بازی میکندتا میزبان سیاهی دیگری باشد!.شهر من اینجا نیست!اینجا…همه قار قار چهلمین کلاغ رادوست می دارند!و آبرو چون پنیری دزدیده خواهد شد!.شهر من اینجا نیست!اینجا…سبدهاشان پر است ازتخم های تهمتی که غالبا “دو زرده” اند!.من به دنبال دیارم هستم,شهر من اینجا نیست…شهر من گم شده است!...آدمــیزاد در حرف زدن هایش بی ملاحظه است … !وقتی میخواهد با منطق حرف بزند ؛ احساساتی میشود …وقتی از احساسش میگوید ؛ آرزوهایش لو میرود …وقتی از آرزوهایش یاد میکند ؛ حسرتش رو میشود …وقتی حسرتهایش را روشن میکند ؛ منطق میتراشد …و اینگونه گند میزند به همه ی روابطش …...

ایمان پاک تر

ایمان هرچه پنهان‌تر است پاک تر است

         و

               عشق هرچه در پناه کتمان مخفی‌تر است، زلال‌تر

 ایمان بی عشق اسارت در دیگران است و عشق بی‌ایمان اسارت در خود.

 ایمان بی عشق تعصبی کور است و عشق بی ایمان کوری متعصب

                اگر ایمان نباشد زندگی تکیه گاهش چه باشد؟

 

اگر عشق نباشد زندگی را چه آتشی گرم کند؟

 اگر نیایش نباشد زندگی را به چه کار شایسته‌ای صرف توان کرد؟

              دردردها دوست را خبر نکردن خود یک عشق ورزیدن است

 چه سخت و غم انگیز است سرنوشت کسی که طبیعت نمی‌تواند سرش را کلاه بگذارد،

                                        چه تلخ است میوه درخت بینایی

 


یادم باشد

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد

 

نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد

خطی ننویسم که آزار دهد کسی را

یادم باشد که روز و روزگار خوش است

وتنها دل ما دل نیست

یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر و جواب

دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم

یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم

و برای سیاهی ها نور بپاشم

یادم باشد از چشمه درسِِ خروش بگیرم

و از آسمان درسِ پـاک زیستن

یادم باشد سنگ خیلی تنهاست ...

یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند

یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام ... نه برای تکرار

اشتباهات گذشتگان

یادم باشد زندگی را دوست دارم

یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی

قربانگاه می رود زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم

یادم باشد می توان با گوش سپردن به آواز شبانه ی دوره گردی که از سازش

عشق می بارد به اسرار عشق پی برد و زنده شد

یادم باشد معجزه قاصدکها را باور داشته باشم

یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کس فقط به دست دل خودش باز می شود

یادم باشد هیچگاه لرزیدن دلم را پنهان نکنم تا تنها نمانم

یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم

یادم باشد از بچه ها میتوان خیلی چیزها آموخت

یادم باشد پاکی کودکیم را از دست ندهم

یادم باشد زمان بهترین استاد است

یادم باشد قبل از هر کار با انگشت به پیشانیم بزنم تا بعدا با مشت برفرقم نکوبم

یادم باشد با کسی انقدر صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود

یادم باشد با کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود

یادم باشد قلب کسی را نشکنم

یادم باشد زندگی ارزش غصه خوردن ندارد

یادم باشد پلهای پشت سرم را ویران نکنم

یادم باشد امید کسی را از او نگیرم شاید تنها چیزیست که دارد

یادم باشد که عشق کیمیای زندگیست

یادم باشد که ادمها همه ارزشمند اند و همه می توانند مهربان و دلسوز باشند

یادم باشد زنده ام