زن هرزه

 زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد . 

 بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد . کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و
گفت : «این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید » بودا به کدخدا گفت : « یکی از دستانت را به من بده»
کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت .
آنگاه بودا گفت : «حالا کف بزن» کدخدا بیشتر تعجب کرد و
 گفت: « هیچ کس نمی‌تواند با یک دست کف بزند»
 بودا لبخندی زد و پاسخ داد : «هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد،
مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند.
بنابراین مردان و پول‌هایشان است که از این زن، زنی هرزه ساخته‌اند.»

نظرات 1 + ارسال نظر
sara شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:25 ب.ظ http://0274.blogsky.com

salam dadash sajad.mazerat azizam.bekhatere emtehanatam forsat nemikonam biyam net.ishala bad az emtehanat miyam.hatman behet sar mizanam.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد