رهگذر

سخن از ماندن نیست،من و تو رهگذریم،راه طولانی و پر پیچ و خم است،همه باید برویم تا افقهای وسیع،تا آنجا که محبت پیداست و شاید اینجا سر آغاز بودن است و من و تو و هیاهوئی در شهری سبز و آبی و خاکستری


ما می گریزیم

شاید از بودن

شاید از ماندن

شاید از رفتن

جز هراس ما را چه باید

من و تو رهگذریم

به فردا بیند یش به طلوعی دیگر و به آغازی دوباره و ما گشایندهء راهیم لغزش صبر مداومت

ولی بدان و باور کن


اینجا بی شک آغاز بودن ماست.

کم کم یاد خواهی گرفت

کم کم یاد خواهی گرفت

تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را

اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر و یاد می‌گیری که بوسه‌ها قرارداد نیستند و هدیه‌ها، معنی عهد و پیمان نمی‌دهند.


کم کم یاد میگیری


که حتی نور خورشید هم می‌سوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری

باید باغ ِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه

منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.

یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی

که محکم باشی پای هر خداحافظی

یاد می‌گیری که خیلی می‌ارزی.

خدایا ، تو را می خوانیم

وقتی‌ قلب‌هایمان‌ کوچک‌تر از غصه‌هایمان‌ می‌شود

وقتی‌ نمی‌توانیم‌ اشک‌هایمان‌ را پشت‌ پلک‌هایمان‌ مخفی‌ کنیم‌

و بغض‌هایمان‌ پشت‌ سر هم‌ می‌شکند،

وقتی‌ احساس‌ می‌کنیم‌ بدبختی‌ها بیشتر از سهم‌مان‌ است‌ و رنج‌ها بیشتر از صبرمان؛

وقتی‌ امیدها ته‌ می‌کشد و انتظارها به‌ سر نمی‌رسد،

وقتی‌ طاقتمان‌ طاق‌ می‌شود و تحملمان‌ تمام...
 
آن‌ وقت‌ است‌ که‌ مطمئنیم‌ به‌ تو احتیاج‌ داریم‌ و مطمئنیم‌ که‌ تو،

فقط‌ تویی‌ که‌ کمکمان‌ می‌کنی...

آن‌ وقت‌ است‌ که‌ تو را صدا می‌کنیم، تو را می‌خوانیم.

آن‌ وقت‌ است‌ که‌ تو را آه‌ می‌کشیم، تو را گریه‌ می‌کنیم، تو را نفس‌ می‌کشیم.

وقتی‌ تو جواب‌ می‌دهی،
 
دانه‌دانه‌ اشک‌هایمان‌ را پاک‌ می‌کنی‌ و یکی‌یکی‌ غصه‌ها را از توی‌ دلمان‌ برمی‌داری،

گره‌ تک‌تک‌ بغض‌هایمان‌ را باز می‌کنی‌ و دل‌ شکسته‌مان‌ را بند می‌زنی،

سنگینی‌ها را برمی‌داری‌ و جایش‌ سبکی‌ می‌گذاری‌ و راحتی؛

بیشتر از تلاشمان‌ خوشبختی‌ می‌دهی‌ و بیشتر از لب‌ها، لبخند،

خواب‌هایمان‌ را تعبیر می‌کنی‌ و دعاهایمان‌ را مستجاب‌ و آرزوهایمان‌ را برآورده،

قهرها را آشتی‌ می‌کنی‌ و سخت‌ها را آسان.

تلخ‌ها را شیرین‌ می‌کنی‌ و دردها را درمان،

ناامیدها، امید می‌شود و سیاه‌ها سفید سفید...


خدایا

تورا صدا میکنیم ،تو را می خوانیم

صبور باش


هیچکس
    همه چیز را

              برای همیشه به باخت نمی دهد.

                             این بازی آنقدر ادامه خواهد داشت

                                                      که یا سپیده سر بزند

                        و یا ما

                             لباسی سفید به تن کنیم.


     صبور باش

              فردا حکایت این بازی هم

                                                    تمام خواهد شد...............