دل تنگی

 

 

 دلم گرفته است در اوج تنهایی
ای غم چقدر برایم آشنایی!
قطره قطره میریزد اشک بر روی گونه هایم
کسی نیست تا ببیند چه غمگین است بهانه ی چشمهایم
من و تنهایی ، دوست ندارم دلم اینگونه پر از غم باشد در لحظه های بی کسی
نمیدانم چرا ، دلم اینقدر از دنیا گرفته
نمیدانم چرا بغض گلویم را گرفته
نمیدانم تا کی باید اسیر غم باشم
نمیدانم تا کی باید در انتظار محبت یکی باشم
یکی مثل او که محبتش آرزوی من است ، یکی مثل او که حرفهایش آرام بخش دل من است ، او که اینک در کنارم نیست ، او که اینک بی قرار من نیست
او که هیچگاه منتظر من نیست ، حالا چگونه باید با این دل خسته سر کنم ، چگونه باید این لحظات سرد را بگذرانم و دلم را آرام کنم
چرا باید در حسرت یک ذره محبت باشم ، در این لحظه چرا باید به انتظار تمام شدن اشکهایم باشم
هر چه اشک میریزم ، بیشتر دلم میگیرد ، یک لحظه اشک نریزم بغض گلویم را میگیرد
پس بایدگریه کنم ، تا آرام شوم ، تا از این حال و هوای پر از غم رها شوم
دلم گرفته است در اوج تنهایی ، کسی نیست تا در این اوج تنهایی آرام کند این دل بهانه گیر!

دل نوشته ها را در ادامه مطلب بخوانید

دلم گرفته است در اوج تنهایی
ای غم چقدر برایم آشنایی!
قطره قطره میریزد اشک بر روی گونه هایم
کسی نیست تا ببیند چه غمگین است بهانه ی چشمهایم
من و تنهایی ، دوست ندارم دلم اینگونه پر از غم باشد در لحظه های بی کسی
نمیدانم چرا ، دلم اینقدر از دنیا گرفته
نمیدانم چرا بغض گلویم را گرفته
نمیدانم تا کی باید اسیر غم باشم
نمیدانم تا کی باید در انتظار محبت یکی باشم
یکی مثل او که محبتش آرزوی من است ، یکی مثل او که حرفهایش آرام بخش دل من است ، او که اینک در کنارم نیست ، او که اینک بی قرار من نیست
او که هیچگاه منتظر من نیست ، حالا چگونه باید با این دل خسته سر کنم ، چگونه باید این لحظات سرد را بگذرانم و دلم را آرام کنم
چرا باید در حسرت یک ذره محبت باشم ، در این لحظه چرا باید به انتظار تمام شدن اشکهایم باشم
هر چه اشک میریزم ، بیشتر دلم میگیرد ، یک لحظه اشک نریزم بغض گلویم را میگیرد
پس بایدگریه کنم ، تا آرام شوم ، تا از این حال و هوای پر از غم رها شوم
دلم گرفته است در اوج تنهایی ، کسی نیست تا در این اوج تنهایی آرام کند این دل بهانه گیر!

*************************************************************

تو را با دیگری دیدم که گرم گفتگو بودی
با او آهسته میرفتی سراپا محو او بودی
صدایت کردم و بر من چو بیگانه نگه کردی
شکستی عهد دیرین را گنه کردی گنه کردی
گناهت را نمی بخشم
چه شبها را که من تنها به یاد تو سحر کردم
چه عمری را که من بیهوده به پای تو هدر کردم
تو عمرم را هدر کردی گنه کردی گنه کردی
گناهت را نمی بخشم

*************************************************************

می بینی سکوتم را ؟
می بینی درماندگی ام را ؟
می بینی نداشتنت چه بر سر فریاد خاموشم آورده است ؟
می بینی دیگر رویای داشتنت هم نمی تواند تن لرزه های شبانه ام را آرام کند…
می بینی هق هق نگاهم چه سرد بر دیواره ی همیشه جاودانه ی نبودنت مشت می زند ؟
می بینی؟
دیگر شانه هایم تاب تحمل خستگی هایم را ندارد…
دیگر حتی حسرت باران هم نمی تواند حسرت نداشتن تو را کم کند…
دیگر آنقدر بغضم سنگین شده است که توان گریستن هم نیست…

*************************************************************

من با عشق آشنا شدم

و چه کسی این چنین آشنا شده است ؟

هنگامی دستم را دراز کردم

که دستی نبود.

هنگامی لب به زمزمه گشودم ،

که مخاطبی نداشتم.

و هنگامی تشنه ی آتش شدم ،

که در برابرم دریا بود و دریا و دریا…..!

*************************************************************

روزگاران دلتان شاد شاد و ایام به کامتان

زندگی عجب رنج هایی داره .

بعضی وقتا همچین ادم رو غرق خودش

می کنه که یادش میره چایی ریخته

و چایی یخ می کنه …

زندگی گاهی همچین طوق به گردن ادم می ندازه

که همه چیز یادش میره ..

چه سخته بودن ولی نبودن …

*************************************************************

همیشه با همان ترانه ای که با آن اشک میریختی ، اشک میریزم و آرام می شوم!
همیشه آن ترانه را گوش میکنم و به یاد خاطرات با تو بودن می افتم…
چقدر مرا آرام می کند …. دلم را از غم ها و غصه ها خالی می کند!
بغضی که گلویم را می فشارد شکسته می شود !
انگار همین چند لحظه پیش بود که درکنارم بودی….
گوش میکنم به آهنگ دلنشین عشق ، و به یاد لحظات زیبای با تو بودن می افتم!
به یاد آن لحظاتی می افتم که این ترانه را برایم میخواندی….
گوش کن به زمزمه این دل بی طاقت!
همیشه همان ترانه ای که هر روز آن را گوش میکردی ، گوش میکنم و با شنیدن آن
لحظه به لحظه به یادت هستم….
از آغاز تا پایانش با چشمان خیس آن را گوش میکنم!
می خوانم همراه با ترانه ، گاهی وقتها با آن فریاد میزنم!
فریاد میزنم و اشک میریزم و آنگاه که از فریاد خسته میشوم آن را در دلم زمزمه میکنم!
بیا گوش کن به زمزمه این دل …
ترانه تو ، آغاز دلتنگی های من است ….
ترانه تو ، صدای مهربان تو است ، ترانه تو لحظه زیبای در کنار تو بودن است….
بیا بخوان برایم ترانه عاشقی را ، بخوان تا آرام شوم ، بخوان تا لحظه ای دوباره
همنشین اشکهایم شوم ، بخوان تا با تو بخوانم!
میخوانی ترانه عاشقی را ، میخوانم با تو و گوش میکنیم به زمزمه دلهایمان!
زمزمه میکنم نام مقدست را ، همراه با دل و هم صدای ترانه تو

*************************************************************

نام لیلایی من

و اسم مجنونیه تو،

با هم،

دو حرف و هزار دنیای مشترک دارند…

و چه خوب است

وقتی،

اسم هایمان را به هم قرض می دهیم

من می شوم لیلای تو

و تو مجنونِ من

*************************************************************

هزار بار بر بام رویاهایم می ایستم

پرواز میکنم…

لبخند میزنم…

و باز سقوط میکنم…

بر دستهای پر ملال تنهایی ام…

*************************************************************

میخوام باور کنی چقدر دوستت دارم

میخوام باور کنی تنهات نمی ذارم

میخوام باور کنی چقدر نگاهت رو

تو این شبهای بی خاطره کم دارم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد