حدیث جدایی

 

دلم به وزن آفرینش گرفته است ... حدیث جدایی یا نزدیکی نیست ... ! قدر یکدیگر را نمی دانیم ... در دنیایی کوچک هر یک به اندازه قلب خویش گرفتاریم ... « از هیچ کس نمی پرسند چه هنگام می تواند خدانگهدار بگوید ... از عادات انسانیش نمی پرسند ... از خویشتنش نمی پرسند ... » کاشکی مثل روزهای عید هر روزمان را .. هر لحظه مان را لبریز از عشق قناعت گونه صرف می کردیم ... و بین دلهایمان این همه گله دیوار نشده بود ... کاشکی روزهای واپسین عاشقی فرصتهای غنیمتمان بود ... یکدیگر را می فریبیم .. دل خویش را یک بار هم که دریایی می کنیم طوفانی میشود ! می خورد به صخره ها می تازد... ویران می کند ... چرا ما یاد نگرفته ایم قانون وفاداری را .... چرا سخت شده است گذشت و گذشتن و دوست داشتن و دوست داشته شدن بی شائبه ... بی محابا ... بی پروا ... دلم گرفته است به وزن آفرینش...

نظرات 2 + ارسال نظر
علی ایمنی سه‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:27 ب.ظ http://www.alieimany.blogfa.com

9.135802394139987.58145556354با سلام.پست های جالبی دارین.خسته نباشید.من هم یه وبلاگ درباره برق قدرت دارم.چون تازه راه انداختم بازدیدش کمه ولی تونستم در دو هفته 75 پست خوب بزارم.اگه دوست داشتید یه سری به ما بزنید اگر خاستید ما رو لینک کنید فقط کافی آدرستون رو در نظرات قرار بدید تا ما هم شما رو لینک کنیم.یا علی

ندا سه‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 06:41 ب.ظ

عالی بود.بسیار زیبا و پرمحتوا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد