خیال...

منو باش خیال می  کردم که همه یار و رفیقند

تو شبای سرد و وحشت دستای هم و می گیرند

 

منو باش خیال می کردم عاشقامون همه یکپارچه حریرند

اما افسوس توی غربت همه از همدیگه سیرند

 

منو باش خیال می کردم که همه با هم همرازند

واسه بودن و نبودن دست تو دست هم می ذارند

 

منو باش خیال می کردم که واسه به خود رسیدن

درس معرفت رو باید تو رفاقت یاد بگیرم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد