منو باش خیال می کردم که همه یار و رفیقند
تو شبای سرد و وحشت دستای هم و می گیرند
منو باش خیال می کردم عاشقامون همه یکپارچه حریرند
اما افسوس توی غربت همه از همدیگه سیرند
منو باش خیال می کردم که همه با هم همرازند
واسه بودن و نبودن دست تو دست هم می ذارند
منو باش خیال می کردم که واسه به خود رسیدن
درس معرفت رو باید تو رفاقت یاد بگیرم...