گفتو گو [عاشقی]

تقدیم به همه ی عشاق حقیقی...
------------------------------------------------

گفتم

نمی دانم که در قید که هستی طرفدار خدا یا بت پرستی

نمی دانم در این دنیا ی محشر به چه عشقی چنین ساکت نشستی

گفت

طرفدار خدای عشقم ای یار از عاشق کشی ها دست بردار

که کار بت پرستی بی وفایی نه من که غصم درد جدایی

گفتم

خدا را با تو هرگز نیست کاری که تو خود ناخدای روزگاری

به روی ذورقی درهم شکستی مثل ماهی به روی ابرها نشستی

گفت

اگر من ناخدایم با خدایم نکن تو از خدای خود جدایم

خود جدایم به تو مهتاجم ای یار موافق به تو مهتاجم ای هم راه عاشق

گفتم

خدای عشق تو داره خدایی که دینش گناه بی وفایی

بگو رندانی می گویی صد افسوس که تو نور ماهی ومن نور فانوس

تو هوشیارانه گفتی یا زمستی نفهمیدم که در قید هستی

گفت

من غرق سکوتم تو بخوان قصه پرداز تویی من هیچم و

پوچم توبمان سینه وراز تویی به تو مهتاجم ای یار موافق

ای همراه عاشق

...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد