دارم سوالی ای خدا
ای آشنا با فکر ما
وی قادر قدرت نما
چون می نوشتی این سرنوشت ما خاکیان را
قسمت چه کردی این سرنوشت ما خاکیان را
ای داور عرش آفرین
صورتگر فرش زمین
وی مالک ملک یقین
باید به بال اندیشه پویم هفت آسمانت را
یک یک ببینم هم ثابت و هم سیارگانت را
باید سیاحتها کنم در زهره و در مشتری
شاید که خورشید افکند آنجا فروغ دیگری
تا مگر در آسمان، در دل آن اختران
زانچه می جوید بشر ذره ای یابم نشان
شاید آنجا زندگی ، دور از این غوغا بُوَد
معنی صلح و صفا بلکه در آنجا بُوَد
جویای راز خلقتم هان ای خدای مهربان
باشهپر اندیشه ها بر قله ی عرشم رسان
دارم سوالی ای خدا ای آشنا با فکر ما
وی قادر قدرت نما
چون می نوشتی این سرنوشت ما خاکیان را
قسمت چه کردی از ملک هستی افلاکیان را