گاه گاهی دل من می گیرد...بیشتر وقت غروب...
آن زمانی که خدا نیز پر از تنهایی ست...و اذان در پیش است...
من وضو خواهم ساخت...از خدا خواهم خواست
که تو تنهانشوی ودلت پر ز خوشی های دمادم باشد...
کسى قدم به حرم ، بى مدد نخواهدزد ، بدون واسطه دم ازخدا نخواهدزد ، گداى کوى رضا شو ، که آن امام رئوف ، به سینه احدى دست رد نخواهدزد...
بهترین شادباش ها تقدیم به شما به مناسبت میلاد امام رضا(ع)
من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است .من تمام هستیم را در نبرد با سرنوشت در تهاجم با زمان، آتش زدم ، کشتم، من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم.یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم. من زمقصدها پی مقصودهای پوچ افتادم ،تا همه خوب ها رفتندو خوبی ماند در یادم. من به عشق منتظر بودن همه صبروقرارم رفت بهارم رفت،عشقم مرد،یارم رفت...
خرسند شدیم از این که امروز
رنگی دگر است نه رنگ دیروز
تا شب نشده رنگ دگر شو
گفتند از این نکته هزار نکته بیاموز
فریاد زدیم که ای چرخ گردون
لیلا تو نداده ای به مجنون
فریاد بر آمد آنکه خاموش
کم داد اگر نگیرد افزون
خاموش شدیمو در خموشی
رفتیم سراغ می فروشی
فریاد زدیم دوای ما کو ؟
گویند دواست باده نوشی
هوشیار نشد مگر که مدهوش
این با گران بگیرم از دوش
آرام کنار گوش ما گفت
این بار گران تو مفت مفروش
از خود به کجا شوی تو پنهان
از خود به کجا شوی گریزان
بیداری دل چنین مخوابان
سخت آمده است مبخش تو آسان
هوشیار شدیم از اینکه هستیم
رفتیم و در میکده بستیم
با خود به سخن چنین نشستیم
ما باده نخورده ایم و مستیم
مسجد سر راه از آن گذشتیم
بر روی درش چنین نوشتیم
در میکده هم خدای بینی
با مرد خدا اگر نشینی!!!
***
قرن ما شاعر اگر داشت، هوا بهتر بود
خار هم کمتر نبود از گل، بسا گل تر بود
قرن ما شاعر اگر داشت که کبوتر با کبوتر باز با باز، نبود شعار پرواز
وای بر ما که تصور کردیم عشق را باید کشت
در چنین قرنی که دانش حاکم است
عشق را از صحنه دور انداختن دیوانگی است، درماندگی است، شرمندگی است
قرن، قرن آتش نیست
قرن یک هوای تازه است
فکرها را شست و شویی لازم است
گم شدیم گر در میان خویشتن، جست و جویی لازم است
نازنین ها از سیاهی تا سفیدی را سفر باید کنیم ...